غریب
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ…
کاش بیشتر دوستت داشتم…
بیشتر…
خیلی بیشتر..
*آیه ٥٦ سوره زمر
ایستاده بودم توی آخرین صف. وقتی داشتند اذان می گفتند. وقتی مؤذن به ” اَشهَدُ انَّ محمّدً رسولُ الله"رسید و همه بلند صلوات فرستادند. وقتی نام ” علی (ع) ” را بردند و همه بلند شدند. وقتی صدای اذان پر شد توی مسجد. وقتی دست ها از صف اول یکی یکی بالا رفتند و همه ” الله اکبر ” گفتند. وقتی همه تسبیح فرستادند٬ تسبیح مادرت را…!! گریه ام گرفت خیلی. احساس کردم وقتی یکی خیلی زحمت کشیده باشد و حالا حاصل دسترنجش را ببیند لابد خیلی خوشحال می شود. احساس کردم که داری لبخند می زنی به آرامش مسلمانی این روزهای ما… لبخند می زنی با تمام زخم های روی تنت و با تمام دردهایی که توی دلت ماند و کسی نفهمیدش